-
بدون شرح
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 16:54
-
بالاخره تام , جری رو کشت . . .
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 15:39
-
زندگی
پنجشنبه 30 دیماه سال 1389 21:37
سلام دوستان این ترم نیز بگذشت و ماند نیمی از نیمه ی مانده ی دروس . این ترم نیز به مانند ترم پیش کارنامه ی اعمال را به دست راست سپرده و عازم تروم آتی شدیم و فقط ماند دلی تنگ برای خاطراتی به جا مانده از خوشی ها و ناخوشیهای سپری شده در این چهار ماه . اینجا سپاهان یا همان اصفهان است , شهری که اینک پاره ای از وجود خاطراتم...
-
دروغ هایی که دخترا اول دوستیشون میگن !
شنبه 27 آذرماه سال 1389 23:24
دوستان سلام امشب میخوام یه مطلب راجع به دخترا بنویسم , فقط امیدوارم خدای نکرده فکر نکنید من آنتی دخترمو از دخترا متنفرمو از این قبیل چیزا . اتفاقا خیلی هم دوسشون دارم , چون در عین زرنگی خیلی سادن . به نظر من دخترا هیجان زندگیه پسران . دخترا هم عین بقیه چیزا دو دستن : ۱-میفهمن , دورت میزنن ۲-نمیفهمن , حوصلتو سر میبرن...
-
آرزوی یکی از بچه ها
جمعه 19 آذرماه سال 1389 22:57
وقتی با بچه ها نشسته بودیم و آرزوهامونو میگفتیم و میخندیدیم یکی از بچه ها چیزی گفت که دو ساعتی از خنده افتادیم . یه آرزویی داشت که میشه تو فیلمای زمان شاهی دید . حالا من به زبون خودش واستون تعریف میکنم . حاجی ای کاش میرفتم زندون مادرم میومد پشت این تلفنا و منم سرم و مینداختم پایینو میگفتم: ننه , روم نمیشه تو چشات نیگا...
-
چهار خال داغون
جمعه 19 آذرماه سال 1389 22:33
وقتی روزای خوب یه توهم میشه و روزای بد یه روال , بهترین کار اینه که بی خیالی رو بزاری جلو روت و تا جایی که میتونی چشاتو ببندی . حداقل اینجوری اضطراب و نگرانی رو به کل حسای بدی که داری جمع نمی زنی . وقتی که تو ورق بازی روزگار خال سرت یه چهار لوئه چه میشه کرد جز اینکه بازی رو بهم بزنی و بری دنبال تیله بازی . ولی وقتی به...
-
ناپلئون بناپارت
پنجشنبه 4 آذرماه سال 1389 16:38
-
کممممممممممممک ! جون مادرت ولم کن !
چهارشنبه 3 آذرماه سال 1389 22:42
-
من و وزنه برداری به سبک رضازاده
شنبه 15 آبانماه سال 1389 14:57
سلام دوستان مدرسه جاییه که هیچ وقت دوست ندارم برگردم داخلش . ولی خاطرات اکثرا شیرین و گاها تلخ مدرسه , بیشتر مواقع به ذهنم میاد و من و به دورانی میبره که شاید یه جورایی باهاش غریبه شدم . خاطراتی از خنده ها و اضطرابهای قبل امتحان و دوستان بسیاری که یاد تک تکشون واسم عزیزه, یادگاریه دوران مدرسه برای من بوده . دوم...
-
افسوس . . .
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 17:38
افسوس واسه تو ای دل ساده که حتی تک تک خنده هاتم گله داره افسوس واسه تو ای دل ساده که چشمای تو هر لحظه ای گریه داره افسوس واسه تو ای دل ساده که هر کسی واست عقده ای فرستاده افسوس واسه تو ای دل ساده که تو هفت تا آسمونم نداری یه ستاره بهرام . . .
-
کی بچه مست دیده ؟
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1389 13:37
-
زبان فهماندن
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 20:00
فرق این جملات چیست ؟ -الف)برای کودکان بالای ۵ سال باید کرایه پرداخت شود ب)کودکان زیر ۵ سال مهمان ما هستند -الف)لعنت بر پدر و مادر کسی که در این مکان آشغال بریزد ب)از هم محلی های عزیز خواهشمندم در این مکان آشغال نریزید -الف)در صورت پارک کردن شک نکنید پنچر میشوید ب)لطفا پارک نفرمایید شاید جملات (ب) خیلی محترمانه تر و...
-
؟؟؟
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 16:03
اگه یه روز مجبور بشی پشت سرم غیبت کنی , چی میگی ؟
-
جون مادرت در رو باز کن , الان منو میخوره
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 22:02
-
نمونه ای از اعتراض یک دانشجو به نمره و پاسخ استاد
پنجشنبه 29 مهرماه سال 1389 19:24
اعتراض دانشجو : با عرض سلام و خسته نباشید و همچنین تشکر از زحمات فراوان و دلسوزی های پدرانه جنابعالی . استاد عزیز متاسفانه بنده به دلیل مشکلات فراوان خانوادگی و مالی نتوانستم آنطور که باید و شاید در دروس خود موفق باشم و در آستانه ی مشروط شدن قرار گرفتم . استاد عزیز با مشروطی در این ترم , سومین ترم متوالی است که مشروط...
-
نقش موبایل در زندگانی من
یکشنبه 25 مهرماه سال 1389 17:01
سلام دوستان امروز که داشتم با مهدی صحبت می کردم به نتایج جالبی در مورد نقش موبایل تو زندگی رسیدم . وسیله ای که تا چند سال پیش هیچ نقشی تو زندگی من نداشت , الان بالاترین جایگاه رو تو روزمرگی من داره . جایگاهی بس رفیع که باور نمیکنم یه روزی من موبایل نداشتم . خب شاید اگه شما هم جای من بودید , با من هم نظر میشدید . مثلا...
-
دبیرستان سید حسن نصرالله
شنبه 24 مهرماه سال 1389 16:07
-
جواب زیبای فروغ فرخزاد به شعر سیب حمید مصدق
جمعه 23 مهرماه سال 1389 20:30
من به تو خندیدم چونکه می دانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی! پدرم از پی تو تند دوید. و نمی دانستی که باغبان باغچه همسایه پدر پیر من است!! من به تو خندیدم تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک، لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک! دل من گفت برو. چون...
-
سه فیلم مورد علاقه ی من از کارگردان مورد علاقم
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 19:10
برگرفته از firooze.ir الخاندرو گونزالز ایناریتو، این نام خوشآهنگ و خوشترکیب از آنِ فیلمسازی است که در چهار - پنج سال گذشته، بر سر زبانها افتاده و در محافل و نشریات سینمایی، از او بسیار یاد میشود. او از دیار آمریکای لاتین برآمده است و به همراه گیلرمو دل تورو و آلفونسو کوآرون به سینمای مکزیک اعتباری جهانی بخشیده...
-
رفتی و از رفتن تو . . .
شنبه 17 مهرماه سال 1389 19:34
رفتی و از رفتن تو قلب آیینه شکسته کوچه ها در خلوت شب پنجره ها همه بسته آسمان خاکستری رنگ بغض باران در نگاهش خنجری در سینه دارد توده ی ابر سیاهش بی تو من از نسل بارانم چون ابر بهارانم گریانم بی تو من با چشم گریان سیل غم برد آشیانم خواب سرخ بوسه هایت می نشیند بر لبانم
-
جسیکا آلبا ساقدوش عروس در مراسم ازدواج یک ایرانی
جمعه 9 مهرماه سال 1389 16:04
جسیکا آلبا در مراسم ازدواج یکی از دوستان خود با یک ایرانی به نام امیرخسرو , به همراه شوهرش به عنوان ساقدوش عروس حاضر شد .
-
خاطری از خاطرات من
جمعه 9 مهرماه سال 1389 12:14
سلام دوستان جاتون خالی دیشب مادرم یه فسنجونی گذاشته بود مرگ . از بیرون که رسیدم خونه , چشام جز سفره ی غذا و اون رنگ و لعابه رو سفره چیزی رو نمی دید . گرسنگی شدید و خوشمزگی غذا باعث شد تا من یه دو سه بشقابی غذا بخورم . از اونجایی که غذا روغنی بود و منم زیاد خورده بودم سریع خوابم برد . . . . صبح با صدای خانومم از خواب...
-
بودن یا نبودن , مسئله این است
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 19:33
گاهی باید کم باشی تا کم بودنت حس شه , نه اینکه اصلا نباشی تا نبودنت عادت شه
-
اولین کلاهی که سرم رفت . . .
دوشنبه 5 مهرماه سال 1389 17:08
سلام دوستان امروز می خوام یه خاطره از دوران طفولیتم براتون بنویسم . الحق که در زندگی هر بچه ای امثال روباه مکار و گربه نره زیادن . عشق من و بیسکوییت مادر به دورانی برمی گرده که شاید سنم از ۴ سال تجاوز نمی کرد . من و اون دو دوست و یار جدا نشدنی بودیم و امکان نداشت یه روز همدیگرو نبینیم . از اونجایی که من از همان عنفوان...
-
اندر احوالات محله های پایین شهر
یکشنبه 4 مهرماه سال 1389 12:32
یادش بخیر , چند سال پیش بود , شاید ده , دوازده سال . غروب که از مدرسه برمی گشتم خونه , باید کلی کوچه و پس کوچه رو رد میکردم تا برسم سر کوچمون . کوچه های باریکی که به صمیمیت آغشته بود . از جلوی هر خونه ای که رد میشدم , بوی یه غذا به مشامم می خورد و گرسنه تر از قبلم میکرد . از یه خونه بوی قورمه سبزی می اومد , از داخلش...
-
پروفسور فرهاد رشیدی
جمعه 2 مهرماه سال 1389 23:24
-
نتایج نظرسنجی در مورد بهترین خواننده ی پاپ
جمعه 2 مهرماه سال 1389 20:51
با سلام خدمت دوستان تقریبا ۲ ماه پیش بود که ایده ای مبنی بر انجام یک نظرسنجی برای انتخاب بهترین خواننده ی پاپ در چند سال اخیر به ذهنم اومد . طرح این سوال واسم سخت بود , چون گزینه ها به ۱۰ نفر محدود میشد و من باید تاپ ترین هارو انتخاب میکردم . که همین امر موجب از قلم افتادن خواننده های خوب و محبوبی مثل : حمید عسگری ,...
-
داستانی زیبا درمورد کوروش کبیر
جمعه 2 مهرماه سال 1389 13:02
زمانی کزروس به کورش بزرگ گفت: چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود برنمی داری و همه را به سربازانت میبخشی؟ کورش گفت: اگر غنیمت های جنگی رانمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟! کزروس عددی را با معیار آن زمان گفت. کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز...
-
عکسی منتشر نشده از جهان پهلوان تختی در شب عروسی
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 11:57
-
یه وقت فکر نکنی مسلمون شدن راحته ها
دوشنبه 29 شهریورماه سال 1389 21:29