سلام دوستان
در راستای به قلم در آوردن برخی علایق و سلایقم امروز قصد دارم تا از فیلمی بنویسم که تا امروز بعد از چند بار دیدن , هنوز برام تازگی داره .
فیلم عشق سگی (amores perros) نوشته ی گیلرمو آریاگا و با کارگردانی ایناریتو و بازی فوق العاده ی گائل گارسیا برنال و امیلیو اِچِوریا ساخته ی سینمای مکزیک بدون شک بهترین فیلمی است که تا به امروز دیدم . کارگردانی خاص و فیلم برداری به روی دست که از ابتکارات ایناریتو است زیباییِ دو چندانی به این شاهکار داده است .
وقوع یک تصادف و درگیر شدن 3 نفر با این حادثه , 3 اپیزود را در این فیلم خلق میکند که آغاز و پایانی پر معنی و عمق دار را در طول فیلم ایجاد میکند .
از نظر من جالب ترین شخصیت این داستان را اچِوِریا در نقش پیرمردی کولی و دوره گرد اجرا میکند . برخورد مردی خشن و آدمکش با مسائل عاطفی و خانوادگی , نقش بسیار سختی بود که الچیوو آنرا به بهترین شکل ممکن بازی کرد .
پیشنهاد میکنم این فیلم رو از دست ندید . علاوه بر این فیلم , بابِل رو هم که ساخته ی همین کارگردان یعنی ایناریتو است نیز بهتون توصیه میکنم .
سلام دوستان
انیمیشن از اون دسته چیزایه که برای قشر خردسال و کودک ساخته میشه ولی استفاده ی بهتر رو بزرگترا میکنن . یکی از بهترین تفریحات من و مهدی و مهران , تهیه ی انیمیشن های روز و تماشای اونهاست . آخرین انیمیشنی که دیدیم مربوط میشد به آفتاب پرستی به نام رنگو (rango) که داخل آکواریوم زندگی میکرد و طی یک سری ماجرا سر از شهری به نام خشک آباد در میاره و درگیر سوالی میشه که در طول فیلم بارها از خودش میپرسه . من کی ام ؟ و در جواب به خودش این رو میگه که : من هر کسی میتونم باشم .
برخورد این آفتاب پرست با تضاد بین زندگی انفرادی و زندگی اجتماعی از نکات جالب این فیلمه . تبدیل شدن رنگو به قهرمان شهر و مشکلاتی که به این خاطر سر راهش سبز میشن داستانی است که باید دید و لذت برد . داستان جالب به همراه شخصیت پردازی فوق العاده نمره ی بسیار بالایی از آن دست اندرکاران این انیمیشن میکنه و این فیلم رو در زمره ی انیمیشن هایی از جمله : داستان اسباب بازی (toy story) و عصر یخبندان (ice age) و وال ای (wall e) قرار میده .
اگه اهل انیمیشن هستید حتما رنگو رو ببینید .
آیا تا به حال اینگونه به این ماجرا پرداخته اید که ,
پیروزیِ ما یعنی شکستِ فرد یا افرادِ دیگر .
می توان اینگونه برداشت کرد که تمام موفقیت های ما برابر است با نافرجامی شخصی دیگر در دستیابی به هدف و یا اهدافش .
تو محرم چنتا چیز بالا میره .
یه سری دست واسه سینه زدن
یه سری هم زنجیر برای زنجیر زدن
و اما نکته ی جالب
یه سری چیزای دیگه هم میره بالا
یه سری مو برای مخ زدن
یه سری هم مانتو برای شماره گرفتن
و البته در مرحله ی بعدی صدای سیستم ماشین واسه کلاس گذاشتن و دو هزار البته باز هم مخ زدن
چشت درآد نکن اینکارو
سلام دوستان
در هر قصه ای موجودیت دو شخصیت بر همه کس واضح و مبرهن است . اول شخصیت خوب داستان و در ثانی شخصیت بد داستان .
در داستان هایی که زندگی و سرنوشت ما را رقم میزند , افراد زیادی دخیل هستند . افرادی که گاها در نقش قهرمان و بعضا در لباس دشمن و یا در کلام بهتر آدم بده ی داستان ظاهر می شوند.
اما بحث اصلی اینجاست , که تشخیص مثبت و منفی در اینگونه موارد به چه شکل است ؟
آیا کسی که در قصه ی ما رفتاری علیه انتظارمان داشت , هر چند که به حق و به جا بود , در جایگاه انسان بد باید تلقی شود ؟
مسلما تشخیص این قضیه برای شخصی که طرفی از ماجرا را دارد بسیار سخت و شاید برای افرادی غرورشکن باشد . اما چاره چیست ؟
اولین چاره ای که به ذهن من رسید این بود که ماجرای زندگیمان را در ذهن خود به صورت فیلم سینمایی در آورده و سپس به آن از دید یک مخاطب پرداخت . همه ی ما هنر بالایی در تشخیص شخصیت افراد در فیلمها و سریالها داریم , پس مطمئنا باید در چاره جویی موفق باشیم .
فراموش نکنیم که شخصیت بد قصه ی ما , بهترین شخصیت ماجراهای خودش است .
و در آخر , تا به حال به این فکر کردید که در داستانهای چند نفر , نقش بد را ایفا میکنید ؟