میگم تا چشت در آد

نتایج نظرسنجی ها در قسمت شناسنامه

میگم تا چشت در آد

نتایج نظرسنجی ها در قسمت شناسنامه

آسمان

دوست دارم در افق پرواز کنم ,

          که به روی بوم نقاشی معشوقه افتم , 

   تا در آن من و خورشید و دریا و افق همسایه باشیم . 

آبی دریا , سرخی مغرب , لطافت آسمان 

                                            می ستایند 

زیبا تر از دریا چشمانش را 

          سرخی خیره کننده لعلهایش را 

                        و قلب پاکتر از آسمان و ابرهایش را 

آری , برای من  

رسیدن به تو , رسیدن به آسمان است . 

 

 

آهای طبیعت ! چیکار کنم ؟

سلامی دوباره به تمامی دوستانی که قدم رنجه فرمودن و کلبه ما رو مزین به کلیک های قشنگشون کردن .

یه چند وقتیه به این نتیجه رسیدم بهترین الگو برای آدم شدن ما آدما (!) همین طبیعت که خدای عزیز برامون تدارک دیده . 

این الگو هم زنده است , هم گویا و روشن و ساده . فقط دو تا چشم بینا میخواد که بتونی ببینیشو از نکات بزرگی که به چشم من و تو کوچیک میاد درس بگیری . (انقدر کوچیک میاد که اصلا دیده نمیشه)

می خوام تو این (مطلب)(قابل توجه انفجار) به چند بند از درس طبیعت اشاره کنم که شاید مورد توجه شما عزیزان واقع بشه . 

 

از همین شب و روز که عیانتر از همه چیز تو دنیاست شروع میکنم تا ببینیم چقدر درس میشه از همین پدیده گرفت . 

شب و روز یا بهتر بگم ماه و خورشید شاید الگوی وظیفه شناسی باشن . اونا همیشه بدون حتی یک ثانیه تاخیر سر کارشون میان و سر ساعت هم شیفتشونو عوض می کنن . به نظر شما اگه اونا هم بخوان مثل ما از کارشون دزدی کنن و هر موقع که میخوان بیان و هر وقت عشقشون بکشه برن ,  چه بلایی سر آدما میاد ؟ 

حالا اگه ما مثل اونا وظیفه شناس باشیم چی ؟ 

(قابل توجه مهران و سالار ) 

بعد از شب و روز نوبت به استاد عزیز (آقای/خانم) درخت می رسه . 

شاید همه با شنیدن اسم درخت یاد مهربونی و عطوفت درخت می افتیم . ولی درس امروز درخت مهربونی نیست . بیاید با هم یه نیم نگاهی به زندگی جناب درخت بندازیم , تو بهار شکوفه میده و اوج طراوت رو به زندگی تقدیم میکنه , تو تابستون هم با یال و کوپالش توی مزرعه فرمانروایی میکنه , ولی تو پاییز کم کم به روزای سخت زندگیش نزدیک میشه و تو زمستون همه داراییشو از دست میده , و به جای برگ , برف نصیبش میشه . 

اگر ما آدما یه همچین زندگینامه ای داشتیم احتمالا خود کشی آخرین تصمیممون بود , چون اصلا طاقت از عرش به فرش اومدنو نداریم . 

ولی درخت چی ؟ 

اون بازم از نو شروع میکنه و باز هم حاکم مزرعه میشه . درخت تا آخر الزمان هم نا امید نمیشه . 

آره , درخت درسای زیادی بهمون میده , اول از همه صبر , دوم استقامت و سوم امید و عدم یاس تو وجودش . زنده باد درخت , الحق که پادشاه طبیعت خودتی .  

پس بیاید این درس درخت رو سر لوحه زندگیمون قرار بدیم , زندگی واقعا قشنگ میشه . 

این درس از درخت منو یاد آیات ۵و۶ سوره ی مبارکه ی الشرح میندازه که اشاره به همراهی سختی و آسانی داره . 

بعد از درخت نوبت به چمن میرسه . 

به نظر شما چه درسی قشنگتر از اتحاد میشه از چمن گرفت . چمنها تا وقتی تنها هستن هیچ قشنگییو رو نمیتونن به مزرعه بدن , ولی وقتی در کنار هم و متحد می ایستن زیبایی متحیر کننده ای ایجاد میکنن که هر سر درد گرفته ای رو آروم میکنن . 

آفرین به همدلی چمن ها . ای کاش ما آدما هم انقدر همدل بودیم و هدف والی هممون یکی بود .  

حالا اگه نوبتی هم باشه نوبت کسی نیست , جز گل زیبای آفتابگردون . 

روی گل آفتابگردون در روز مثل  چشمای یه عاشق همواره معشوقشو دنبال میکنه , و وقتی خورشید به سمت افق میره , سرشو میندازه پایین و تا فرداش که خورشید بالا بیاد , آسمونو نگاه نمیکنه . به این هم توجه کنید که ستاره ها تا صبح براش چشمک میندازن ولی آفتابگردون هرگز به اونها توجهی نمیکنه . 

بله درسته , گل آفتابگردون سزاوارترین فرد برای نوبل وفاداری است .  

بیاید همه مثل گل آفتابگردون عاشق باشیم که به قول یکی از دوستان , عاشقی شرطی است برای آدمی . 

و اگه به کسی دست برادری میدیم تا آخرش پاش بمونیم . (قابل توجه بعضیا(خیلی ها)) 

تا به حال به رودخونه ها توجه کردید ؟ به نظر شما چرا همشون در آخر به دریا یا بهتر بگم هدفشون میرسن ؟ 

به نظر شما این به خاطر زندگیه هدفمندشون نیست ؟ 

اونها همیشه تو راه درست قدم میزارن , و هیچ وقت به بیراهه نمیرن . 

امیدوارم بتونم مثل اونها باشم تا منم به اهدافم تو زندگی برسم . (قابل توجه خودم) 

حالا بیاید به طبیعت اطرافمون یه نگاهی بندازیم . چه چیز نظرتون رو برای الگو برداری جلب میکنه؟ 

آسمان ؟ دریا ؟ جنگل ؟ آب ؟ خاک؟ 

من از این قضیه به یه نتیجه ی بزرگ رسیدم .  که خلقت این دنیا تمام و کمال رو اصول و حساب بوده , و خدای عزیز , راه و رسم آدمیت رو جلوی چشم هر بنی بشری قرار داده . 

فقط کافیه چشمامون رو بیشتر باز کنیم و اطرافمون رو بهتر ببینیم . این بهترین راه برای پیشرفت تو هر زمینه ای میتونه باشه . 

البته این نظر منه , و ممکنه درست و یا غلط باشه .   

به هر حال برای من خیلی جالبه که تو دنیای ما هر پدیده و حتی هر حیوانی نماد یک , خلق و خوی , خوب یا بده . 

مورچه نماد سخت کوشی , شامپانزه نماد وفاداری , آسمان نماد عطوفت , کوه نماد استقامت و آب نماد پاکی  و . . . 

من خودم به نوبه ی خودم سعی میکنم از این الگو ها به بهترین شکل استفاده کنم . 

و از خدا میخوام که فکر و ذهن منو برای شناخت خودش پویاتر از قبل کنه . 

(البته این و دو سه تا مطلب قبلی رو پارسال نوشته بودم و تو اون یکی وبلاگم بود که حالا دارم انتقال میدم اینجا )

چرا کسی نمی خندد ؟

چرا کسی نمی خندد ؟

یه چند روزیه که یه مسئله بدجور مخ منو کار گرفته و خیلی ناراحتم کرده . هر وقت پامو میذارم خیابون درگیر این مسئله میشم و . . . 

اگه دقت کرده باشید , دیگه هیچکس و توخیابون نمی بینید که خوشحال باشه یا بخنده . مگر اینکه دو تا دوست رو ببینید که لبخندکی رو به خاطر با هم بودن به لباشون بذارن . 

همه یه جورایی تو خودشون غرق شدن و کسی هم دست مدد به سمت کسی دراز نمی کنه . 

کسی از فراز زندگیش صحبت نمیکنه و همه از مشکلاتشون دم میزنن .   

دیگه چیزی برای کسی مهم نیست , مردم برای همدیگه بی اهمیت شدن و فقط دو قدم جلوتر از پاشون رو میبینن . 

دیگه صمیمیت همسایه ها رو نمیشه دید . 

انگار ستاره ها هم باهامون قهر کردن و چشمک زدن رو از ما دریغ میکنن . 

دیگه کسی به غزلیات حافظ اهمیت نمیده ! 

نمی دونم ! شما هم این مسائل و تو چشمان دوستانتون درک کردید یا نه ؟ 

انگار یه جورایی از خدا فاصله گرفتیم و به هیچ صدایی جز ندای مشکلات پاسخ نمیدیم . 

 امیدوارم روزی برسه که دیگه کسی به مشکلاتش بیشتر از زیبایی های زندگیش اهمیت نده و همه با هم امیدوارانه بخندیم . 

به نظر شما مشکل از کجاست ؟