دوست قدیمی سلام
ای که هر از گاهی آینه ی تمام قد خاطراتت , ایام خوش را جلوه می کند
از لا به لای درختان فراموشی ,
شاخه های ثانیه ها و ساعت ها را هر دم کنار میزنم تا تو را در انتهای گذشته ,
در تصویری تمام قد همراه خود نظاره کنم .
تصویری که هر دویمان تشنه ی به آغوش کشیدن یکدیگریم
با دستان خود , جاهای خالی بین انگشتانمان را پر کرده ایم
دیدگانی که جمله ی دوستت دارم را فریاد میزند .
بازدم نفس هایت به روی گونه هایم و
بوسه هایی که به هم گره خوردند
من
تو
و این جمله ی کلیشه ای
هر چه پیش آید
خوش آید
پیش آمد ولی خوش نیامد
ساعتی از ظهر گذشته بود . مقداری خرید کرده بود . سوسیس , نان و یک بسته سیگار . باد سردی که آغشته به کمی بارون بود ندا رو به سرعت به سمت خونه هل میداد . آینه او را آنطور که دوست داشت نشان نمیداد . صورت استخونی , چشمان گود رفته , لبهای سیاه , گونه های افتاده و موهای کم پشت به همراه آرایش غلیظش , نقش و نگاری بود که خودش برای خودش رقم زده بود .
موبایلش دائم زنگ میخورد . شماره ها متفاوت بود و ناشناس . به غذاش نگاه کرد و با بی اشتهایی چند لقمه ای خورد .
سیگار , فندک و اولین پک .
از اولین باری که شیشه مصرف میکرد دو سالی میگذشت . پدرش خیلی سعی میکرد ندا رو به سمت خودش بکشه تا اونو از این فلاکت نجات بده .
پدرش قصد کمک داشت ولی نمیدونست که هرگز کاری از دستش برنمیاد . از یک مشکل خبر داشت و از صد مشکل دیگه بی خبر بود . ندا دو سال مجردی زندگی میکرد . به پدرش گفته بود تو یه مغازه کار میکنه ولی !
به هر حال زندگی خرج داره و دختری با مشکلات اون . . .
روی سیاه خیانت و نامردی رو خیلی سخت درک کرده بود . ولی ای کاش شهاب مثل بقیه ی خائنین اونو ول میکرد و میرفت سمت یکی دیگه نه اینکه . . .
وقتی ندا دوسال پیش جواب آزمایشش رو گرفت به یکباره دنیا روی سرش خراب شد . باورش نمیشد , ولی جواب آزمایش دوم و سوم هم با اولی یکی بود .
ندا ایدز داشت و زندگیش رو تموم شده میدید , واسه همین مصرف شیشه رو شروع کرد .
یادمه یه روز میگفت دوست داره شب پیش پدر و مادرش بخوابه . اونا رو بغل کنه و یه شب , راحت و بدون فکر و خیال بخوابه .
ولی میترسید , میترسید اونها هم مبتلا شن . تو عکسهای دو سال پیشش میشد یه دختر به معنای واقعی زیبا و خوش پوش رو دید که هیچ شباهتی به ندای امروز نداشت .
سیگار رو خاموش کرد و دستی به سر و صورتش کشید . مانتو , شال , کفش ها و کوچه ی بی انتهایی که به سمت نا کجا آباد میرفت . . .
این درست که آب رفته هیچ وقت به جوی برنمیگرده ولی یه سوال ! اونی که به اصطلاح آبش از جوی رفت زندگی براش تموم میشه ؟
مشکلات تو زندگی هر کسی هست . یکی مثل ندا و بقیه کمتر از ندا . شاید از بین رفتن اهدافمون بزرگترین ویرانی باشه که بمب مشکلات واسمون به وجود میاره . ولی این به این معناست که زندگی ما دچار پوچی و بی هدفی میشه ؟ بهتر نیست که از نو مقصدهایی برای خودمون طراحی کنیم ؟
پ.ن ۱ : داستان نبود , حقیقت بود
پ.ن ۲ : جالب که بدونید , ندا همه چیز راجع به شهاب و ارتباطشون رو به پدرش گفت , هر چند سخت ولی گفت , اون مصرف شیشه رو ترک کرد و با یک نفر که مثل خودش مبتلا به ایدز بود ازدواج کرد .
پ.ن ۳ : اسم ندا به صورت مستعار بود
پ.ن ۴ : شما زندگی کنید نه اینکه زندگی شما رو . . .
پ.ن ۵ : ببخشید اگه مسائلی دور از اخلاق تو این پست مطرح شد .
از قدیم گویند لذت دنیا را که برد ؟
آنکه پس از طعام روغنی و نوشیدنی گرم سیگار کشید
و بهتر آنکه که مارلبورو (ماربورو) یا وینستون استعمال شود (البته اصل)
پ ن :
۱ـ این پست به سفارش یکی از دوستان نوشته شد
۲ـ من که سیگاری نیستم
۳ـ آره بابا