میگم تا چشت در آد

نتایج نظرسنجی ها در قسمت شناسنامه

میگم تا چشت در آد

نتایج نظرسنجی ها در قسمت شناسنامه

دروغ هایی که دخترا اول دوستیشون میگن !

دوستان سلام 

امشب میخوام یه مطلب راجع به دخترا بنویسم , فقط امیدوارم خدای نکرده فکر نکنید من آنتی دخترمو از دخترا متنفرمو از این قبیل چیزا . اتفاقا خیلی هم دوسشون دارم , چون در عین زرنگی خیلی سادن .

به نظر من دخترا هیجان زندگیه پسران .  

دخترا هم عین بقیه چیزا دو دستن : ۱-میفهمن , دورت میزنن ۲-نمیفهمن , حوصلتو سر میبرن (فیلم چهارشنبه لعنتی-مهدی)  

ولی اگه دقت کرده باشید همه دخترا (دقت کنید , همه دخترا) اول هر دوستی  

یه سری نکات (۹۹٪ دروغ) از خودشون میگن که تو همشون مشترکه . میخوام اینجا چند تا از اون نکات رو بگم : 

۱-همه ی دخترا اول دوستی با پسر با یه فلش بک به زندگیشون از بودن یه پسر رویایی تو سرگذشتشون میگن . پسری با قد علی دایی , هیکل رونی کلمن , چهره براد پیت , مرام فردین , هوش بیل گیتس , پول آبراموویچ , و توی یه کلمه اعوذ بالله , خدا . (آره بابا یه همچین کسی ام بوده)

و جالب اینجاست که تو رو با اون مقایسه میکنند و دائم اونو تو سرت میکوبونن . آخه یکی نیست بگه اگه اون ایده آلت بود چرا ولش کردی ؟! 

۲-همه ی دخترا از تعدد و ترافیک خواستگارای دکتر و مهندسشون میگن و با منت نهادن به سر آقایان همه ی اونارو رد میکنن !! (فکر میکنم اگه بر اساس گفته های خانومها یه آمار بگیریم , ایران چیزی حول و حوش یک میلیارد دکتر و مهندس داشته باشه) 

۳-همشون تو درس فوق العادنو معدل الف دانشگاشونن . 

۴-در زیبایی و خوش اندامی کسی رو در حد خودشون نمی بینن . 

۵-در عین (. . .) خودشونو بسیار (اپن مایند)  نشون میدن . 

۶-همشون ادعای اینو دارن که تو خونه ی باباشون دست به سیاه و سفید نمیزنن . (آره بابا) 

۷-در عین احساساتی بودن و دلتنگ شدن , خودشونو بی خیال نشون میدن .   

۸-همشون ادعای اینو دارن که تو زندگیشون سختی ها و مشقت های زیادی رو کشیدن . 

اینجا یه سری چیزایی که تو ذهنم بود رو نوشتم و یه سری چیزا از قلم افتاد فقط امیدوارم خواهرای عزیزم این شوخی کوچیکو به دلشون نگرفته باشن ولی قبول کنید اینجوریه دیگه . 

 

 

البته این مطلب رو قبلا نوشته بودم و از اولین مطالب وبلاگم بود , ولی گفتم یه بار دیگه بزارم ببینیم چی میشه

آرزوی یکی از بچه ها

وقتی با بچه ها نشسته بودیم و آرزوهامونو میگفتیم و میخندیدیم یکی از بچه ها چیزی گفت که دو ساعتی از خنده افتادیم . یه آرزویی داشت که میشه تو فیلمای زمان شاهی دید . 

حالا من به زبون خودش واستون تعریف میکنم .  

حاجی ای کاش میرفتم زندون مادرم میومد پشت این تلفنا و منم سرم و مینداختم پایینو میگفتم: ننه , روم نمیشه تو چشات نیگا کنم به مولا . به جون عزیزترین کسم که خودتی میام جبران میکنم . تو نمیری دلم بدجور هوا امام رضا رو کرده .  

بعدش بعد ده سال آزاد شم و با یه ساک خسته بیام جلو دره زندونو بگم دربست ! 

در خونه رو که زدم مادرم با چشای ضعیفش بیاد جلو درو بگه چیه جوون , بفرما , با کی کار داری؟ 

بعد صدا آقامو بشنوم که از ته حیات صدا میزنه که : زززززززززززن , کیه ؟ 

بعد من بگم :ننههههههههههههه , منم پسرت , شاهرخ . حاضر شو بریم امام رضا . بعد با گریه بغلم کنه و بگه پسرم . منم بگم : ننههههههه . سراغ دختره همسایه رو بگیرم و ننم بگه زری رو نشونش کردم واست , بعد از پابوس آقا میریم خواستگاری .

با قطار بریم مشهد و وقتی چشمم به گنبد طلایی آقا میخوره بلند داد بزنم : امام رضاااااااااااااااااااااا   خستم !  میخوام از صفر شروع کنم .

 

چهار خال داغون

وقتی روزای خوب یه توهم میشه و روزای بد یه روال , بهترین کار اینه که بی خیالی رو بزاری جلو روت و تا جایی که میتونی چشاتو ببندی . حداقل اینجوری اضطراب و نگرانی رو به کل حسای بدی که داری جمع نمی زنی . وقتی که تو ورق بازی روزگار خال سرت یه چهار لوئه چه میشه کرد جز اینکه بازی رو بهم بزنی و بری دنبال تیله بازی .  

ولی وقتی به جمع تیله بازا میپیوندی و بدشانس تر از خودت رو میبینی , اونوقته که تازه امیدوار میشی و خداتو شکرمیکنی که جای اون نیستی .  

 

 

 

اینارو همینجوری گفتم , شما باور نکن . آره بابا