این جهان را به خوشی هایش اعتمادی نیست , همانطور که غمهایش وفایی ندارند . هر دو گذرایند و من و تو ماندنی .
روزگار را بنگر , نه شبش می ماند نه روزش .
لیکن خاطرات مهتاب و آفتابش , ماندنی ترین سخنان بدون حرف روز و روزگاری است که یک ز دستش می نالد و یک دوستش می دارد .
تو از رفتن خود خبر نداری , همانطور که از آمدنت نداشتی . پس تا توانی زندگی کن و زندگی بساز ...