میگم تا چشت در آد

نتایج نظرسنجی ها در قسمت شناسنامه

میگم تا چشت در آد

نتایج نظرسنجی ها در قسمت شناسنامه

بامداد !

ساعتی از ظهر گذشته بود . مقداری خرید کرده بود . سوسیس , نان و یک بسته سیگار . باد سردی که آغشته به کمی بارون بود ندا رو به سرعت به سمت خونه هل میداد . آینه او را آنطور که دوست داشت نشان نمیداد . صورت استخونی , چشمان گود رفته , لبهای سیاه , گونه های افتاده و موهای کم پشت به همراه آرایش غلیظش , نقش و نگاری بود که خودش برای خودش رقم زده بود .  

موبایلش دائم زنگ میخورد . شماره ها متفاوت بود و ناشناس . به غذاش نگاه کرد و با بی اشتهایی چند لقمه ای خورد . 

سیگار , فندک و اولین پک .  

از اولین باری که شیشه مصرف میکرد دو سالی میگذشت . پدرش خیلی سعی میکرد ندا رو به سمت خودش بکشه تا اونو از این فلاکت نجات بده .  

پدرش قصد کمک داشت ولی نمیدونست که هرگز کاری از دستش برنمیاد . از یک مشکل خبر داشت و از صد مشکل دیگه بی خبر بود . ندا دو سال مجردی زندگی میکرد . به پدرش گفته بود تو یه مغازه کار میکنه ولی !  

به هر حال زندگی خرج داره و دختری با مشکلات اون . . . 

روی سیاه خیانت و نامردی رو خیلی سخت درک کرده بود . ولی ای کاش شهاب مثل بقیه ی خائنین اونو ول میکرد و میرفت سمت یکی دیگه نه اینکه . . .  

وقتی ندا دوسال پیش جواب آزمایشش رو گرفت به یکباره دنیا روی سرش خراب شد . باورش نمیشد , ولی جواب آزمایش دوم و سوم هم با اولی یکی بود . 

ندا ایدز داشت و زندگیش رو تموم شده میدید , واسه همین مصرف شیشه رو شروع کرد .  

یادمه یه روز میگفت دوست داره شب پیش پدر و مادرش بخوابه . اونا رو بغل کنه و یه شب , راحت و بدون فکر و خیال بخوابه . 

 ولی میترسید , میترسید اونها هم مبتلا شن . تو عکسهای دو سال پیشش میشد یه دختر به معنای واقعی زیبا و خوش پوش رو دید که هیچ شباهتی به ندای امروز نداشت .  

 

سیگار رو خاموش کرد و دستی به سر و صورتش کشید . مانتو , شال , کفش ها و کوچه ی بی انتهایی که به سمت نا کجا آباد میرفت . . .  

 

 

 

 

این درست که آب رفته هیچ وقت به جوی برنمیگرده ولی یه سوال ! اونی که به اصطلاح آبش از جوی رفت زندگی براش تموم میشه ؟ 

مشکلات تو زندگی هر کسی هست . یکی مثل ندا و بقیه کمتر از ندا . شاید از بین رفتن اهدافمون بزرگترین ویرانی باشه که بمب مشکلات واسمون به وجود میاره . ولی این به این معناست که زندگی ما دچار پوچی و بی هدفی میشه ؟ بهتر نیست که از نو مقصدهایی برای خودمون طراحی کنیم ؟ 

 


 

پ.ن ۱ :  داستان نبود , حقیقت بود

پ.ن ۲ : جالب که بدونید , ندا همه چیز راجع به شهاب و ارتباطشون رو به پدرش گفت , هر چند سخت ولی گفت , اون مصرف شیشه رو ترک کرد و با یک نفر که مثل خودش مبتلا به ایدز بود ازدواج کرد . 

پ.ن ۳ : اسم ندا به صورت مستعار بود  

پ.ن ۴ : شما زندگی کنید نه اینکه زندگی شما رو . . . 

پ.ن ۵ : ببخشید اگه مسائلی دور از اخلاق تو این پست مطرح شد .  

 

 


نظرات 14 + ارسال نظر
ناهید کوچولوو چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:14

برگشتن از راه غلط ، ارده ی خیلی قوی میخواد .

بعضی ها در اوج ناامیدی و افسردگی ترجیح میدن تا ته راه غلط رو برن .

عیددت مبارک

سلام بر ناهید عزیز
بله , اراده ی قوی میخواد اما به نظر من در کنارش داشتن روحیه و همچنین دوستان خوب الزامیه . عید شما هم مبارک . نماز روزه هات قبول باشه ایشالا .

باشماق چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 http://bashmagh.blogsky.com

گفتی منهم شنیدم اما چشام هنوز سر جاشه
رفیق

من نگفتم که چشای شما در آد ! گفتم چشای دشمناتون درآد

نگین چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:28 http://www.patty.bogsky.com

اولش توی دلم میگفتم چقدر تلخ ... اما آخرش گفتم چقدر شیرین !
آدما با کوچکترین داشته ای هم میتونن زندگی کنن ... میتونن خوشبختی رو حس کنن !
چیزی به ذهنم نمیرسه بگم ( تازه بیدار شدم هنوز ۶ و ۸ میزنم )

یه جورایی زندگی میتونست واسش تموم شه . نمیگم الانم زندگیه معمولی داره . ولی حداقل از اون فلاکت در اومد و یه دلخوشی هایی , هر چند کم , اونو یه مقدار امیدوارتر کرده .
من تو یکی از مطالب قدیمم اینجور افراد رو که پس از یک یا چند شکست سنگین دوباره قامتشون رو صاف میکنن به درخت تشبیه کردم .
درخت هم هر سال رو به افول میره و دوباره به اوجش برمیگرده .

نگین چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 http://www.patty.bogsky.com

به به به به ... چ دامادی دارم
پس همین ۵شنبه مزاحم شین دیگــــــــــــــ ه

میدونی محمد ٬ بزرگترین ضربه رو توی زندگی این حساسیت بیش از حد من به من میزنه ... من به همه چیز حساسیت نشون میدم ... به رفتار و حرفها ... خیلی بهمم میریزه .
البته ناگفته نماند که گاهی اوقات اگه ناراحت بشم حتما همون موقع به روی طرف میارم و بعضی وقتا هم انقدر میریزم توی خودم که حس انفجار بهم دست میده !!

اینا حرفای منه ها نه ی پیرزن !!!

چی کار کنیم دیگه
ایشالا خدمت میرسیم . اونم تو چه روز میمونی ! فردای عید فطر !
خیلی راحت میتونم درکت کنم چون منم مثل خودتم . کوچکترین حرفی رو برای خودم بزرگ میکنم . میدونم اشتباهه , خیلی خواستم اینجوری نباشم , ولی نمیشه دیگه . البته الان نسبت به سابق خیلی بهترما .
یه سری افراد هستن که کلا با نیش و کنایه حرف میزنن , جلوی اونا هیچوقت کم نمیارم . ولی جلوی بقیه ی افراد سعی میکنم اینطوری نباشم .
یعنی منم پیرمردم ؟

نگین چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 http://www.patty.blogsky.com

!
آخی ... چ جالب ! من یکیو دیدم که پیرهن مردونه زیاد بخره
پس خوش تیپی ! نه ؟!

باباها خیلی مظلومن ... اما این بابای من ... بیخیال :|

من واقعــــــــــــــــــا از وقتی که رفتم فوتسال طرفدار چلسی شدم !

جوجه ماشینی واقعا شوته مثل بلدرچین

چ بامزه ! اتفاقا من تا حالا قیمه نثار یا همون نسا رو نخوردم ! فقط تعریفش رو شنیدم !
خیلی هم قیمه دوست دارم

کیووووووووووو ؟
خوش تیپ که . . . ای بابااااااااااا
فوتسااااااااااال ؟!
منم خیلی فوتسال رو دوست دارم اما دیگه نفس بازی کردن ندارم
اون موقعی هم که نفس داشتم , اجازه ی بازی کردن نداشتم آخه دقیقا متضاد ورزش اصلیم بود . ولی هر از گاهی بازی میکردم .
هیئت ما هر سال قیمه نثار میده . اونم چه قیمه نثاری ! خفن !
آدرس میدم بیا .
منم عاشق قیمه ام .
توی محلمون در امر جوجه داری متخصص بودم . هر کی جوجش مریض میشد میاورد پیش من
اینمبالاخره یه هنره دیگه

mah چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:59

درست نیست انقد شعارگونه بگیم هدفهای جدید واسه خودش بسازه. شاید اگه ما جای ندا بودیم زندگیمون بدتر از اون میشد. اینا اتفاق کمی نیست که واسه یه آدم بیوفته، بعد راحت فراموش کنه

شعار ها تا زمانی که عملی نشن و به صورت یه شعار باقی بمونن درست نیست .
ولی چی میشد ای کاش ما هم به همه ی شعارهامون جامه ی عمل میپوشوندیم . به نظرت اونوقت بهتر نمیشد ؟
ندا هم هیچوقت اینارو فراموش نمیکنه ,‌ بلکه سعی میکنه با توجه به مشکلاتش راه جدیدی رو جایگزین بیراهه ی قبلیش کنه .

مریم پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:32

ندا حتما آدم ضعیفی بوده.
گیریم تو یه شرایطی بابت احساساتش با یه پسر پریده
گیریم از روی نادونی کارش به رابطه ی .... کشیده
گیریم نا خواسته ایدز گرفته...همه اینارو درک میکنمو دلم براش میسوزه.
اما اعتیادشو نمیتونم درک کنم حاااااالا هر قدرم زیر فشارـتحت ناراحتی روحی یا بی انگیزه بودن دلیل نمیشه آدم معتاد شه.
با همه اینا ندا می تونه بر گرده وقتی یه حامی خوب مثل پدرش داره.

بالاخره هر کسی ممکنه تو سکانس هایی از زندگیش پاش بلغزه و اشتباه هایی گاها جبران ناپذیر انجام بده .
ولی مهم برگشتن و تلافی کردن اشتباهات جبران پذیر باشه .
مهم تر از همه داشتن حامی خوبی مثل پدر نداست .

مریم پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:32

خوب منم همینوگفتم دیگه
آدم اگه قرار باشه هر بار که مشکلی براش پیش میاد پاش بلغزه که نمیییییییییشه
مشکل و اشتباه ندا رابطش با شهاب بوده .خووووووب؟
اینو میزاریم پا ممکن های زندگی که تو گفتی و همه براش ناراحت میشیم.
حالا میریم سراغ اعتیادش!
ندا به جا کنار اومدن با مشکلش و امید به خدا به مشکل تراشی تو زندگیش ادامه داده
اگه همین طوری پیش بره بدوووووووووون شک به خود کشی دست میزنه

خو این آدم ضعیف نیس؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟

خب تو مرحله ی اول ضعف نشون داده ولی در ادامه تا حدودی تونسته جبران کنه . همه ی ما گاهی کارهایی میکنم که ضعفمون رو نشون میده . کافیه ماهم یک لحظه خودمون رو جای اون بذاریم .
ممکن اشتباه کنیم دیگه

مریم شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:34

منم همینو میییییییییگم خوب
خوشت میاد رو حرفم حرف بزنی؟
پسسسسسسسسسسسر بد

اوهوم

بهاره شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:53 http://tayebehk.blogfa.com


اه مگه تو هم آشپزی میکنی؟؟؟
آره فهمیدم مجردی صفا میکنی
ممنونم که بهم سرزدی

آشپزی ؟!
آره خب آشپزیم میکنم

دنیا یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:25 http://donyaaaaaaaaa.blogsky.com

به نظرم من آدمی موفقه که تو سختی به جایی برسه نه اینکه با کمک کسی وبا داشته ای کس دیگه به جایی رسیده باشه به نظرم مینا یه آدم موفق بود که خدا ودوستاش وخانوادش بهش کمک کردند من که امیدورام هیچ وقت هیچ هیچ کجای دنیا بی پشت وپناه نشه
واج آرایی هیچ در جمله بالا به چشم میخوره

حرفت کاملا درسته . باهات موافقم . تا سختی نباشه , عیار آدما مشخص نمیشه که چند مرده حلاجن .
به نظر منم ندا با اینکه تو زندگیش خیلی لغزش و پستی بلندی داشته ولی با توجه به شرایطش تونسته تا حدی به موفقیت برسه .
واج آرایی هیچ ! خب اینم به نوبه ی خودش جالبه

مریم دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:05

بالاخره میییییینا یا ندا؟

نداااااااااااااااااا

مریم یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:25

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم

....
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب

ای آفتاب دلکش و ماه پری‌وشم

...

۲۷
۶
۶۷
وفات شهریار!

شهریار بیزیم ایفتیخاریمیز دی .
هامو یره سالگرد توتولار الا ایران

delaram پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 15:30 http://delaram-night.blogsky.com

" پ.ن ۵ : ببخشید اگه مسائلی دور از اخلاق تو این پست مطرح شد ."
خواهش میکنم...البته فقط ایندفه گذشت میکنم

واقعا لطف میکنی . منم سعی میکنم تکرار نشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد