میگم تا چشت در آد

نتایج نظرسنجی ها در قسمت شناسنامه

میگم تا چشت در آد

نتایج نظرسنجی ها در قسمت شناسنامه

کاه کاه ِ دفتر گاه گاه ِ من

اینکه گاهی اوقات بشینی کاه کاه دفتر گاه گاه زندگیت رو ورق بزنی و گاها آه بر رفته ها و نرسیده ها بکشی و کمی قاه قاه بر اشتباهاتت بخندی . این شده دم دم و حال و روز کسی که نم نم به انتهای جاده ی ساده ی اولین راه خود رسیده . 

که ها آمدند و نیامدند و چه ها گفتند و نگفتند و چه ها رقم خورد و نخورد , حاصل اش کتابی است سراسر درس برای آینده و ترس از اشتباهات گذشته , که بزرگترین ارمغانی بود که در این سفر برایم به جا ماند . 

یاد اولین روز و اولین دوست و اولین شیطنت و اولین خاطره , تا حال و هوایی که در دل تک تک روزهای سخت و آسان نهفته بود , حسی میان شادی و ناراحتی برایم رقم زده . هر چه بود گذشت و ماند یادی در ذهن و لبخندی بر لب .  

 

نظرات 9 + ارسال نظر
محبوبه دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 23:29 http://http:mzm70.blogsky.com/

ّکاه کاه ِ دفتر گاه گاه جالب بود تا حالا به این دید بهش نگاه نکرده بودم
راستی سلام

سلام
ما اینیم دیگه

تینا چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:04 http://darone-man.blogsky.com

من قبل از اینکه تو وبم خاطراتمو بنویسم
تو یه دفتر مینوشتم
گاه گاه وختی کاه کاهشو ورق میزنم...
هرچه بود گذشت !

دفتر خاطرات دوستان حسابی خوندن داره .
بله تینا جان هر چه بود گذشت ...

شلم شوربا چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:37 http://NIMARASI.BLOGFA.COM

عالی بود

ممنون

مریمi پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 13:00

که ها آمدند و نیامدند و چه ها گفتند و نگفتند و چه ها رقم خورد و نخورد.
من عاشق همه اونایم که اومدن حتی اگه نموندن.یا اجازه ندادن من بمونم!

منم عاشق همه اوناییم که اومدن و با اومدنشون باعث ایجاد تغییرات خوب شدن . هر چند خیلی کم

قیچی جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 21:10

هر چه بود گذشت و ماند یادی در ذهن و لبخندی بر لب
و شاید هم بغضی در سینه و نم اشکی بر چشم
.
.
.
مرسی عالی بوود
خب حاج آقا مسئلتن
این انتهای اولین جاده منظور کجا بوود؟

شاید . ولی خب معمولا بغض ها و اشک ها را باید برای خود نگه داشت و لبخندهارو آشکار کرد .
مرسی داش حسین .
این انتهای جاده در واقع انتهای درس بود

شلم شوربا یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:04 http://NIMARASI.BLOGFA.COM

لینکت کردم

خیلی ممنون . من هم همینطور

فاطمه چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 00:20 http://baran-bahari.blogsky.com/

سلام
هیچوقت خاطراتم رو ننوشتم عادت ندارم به این کار ولی تو ذهنم میمونه. اکثرن خاطرات خوب زندگیم به روزایی بر میگرده که با دوستام بود.
گاهی فک میکنم اگه نبودن من جز تلخی هیچی تو زندگیم نبود.
قشنگ بود و خواندنی.مرسی

سلام
منم تا قبل اینجا هیچوقت خاطراتم رو ننوشتم و همیشه تو ذهنم مرورشون میکردم . الانم بیشترشون تو همین مقوله جای میگیرن البته
منم همینطور . تا الان چهار سال با دوستام زندگی کردم و تو این مدت از کل ۲۰ سال قبل بیشتر خاطره جمع کردم .
خیلی ممنون

مریمi پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 23:53

من۶ سال.شایدم ۸ سال که خاطراتمو مینویسم.
........جکیه خاطرات من!

پس حسابی خوندن داره

ناهید کوچولووو جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:20

همش لبخندی بر لب ؟ چرا ؟

آخه دیگه به جز لبخند زدن کاری نمیشه کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد