میگم تا چشت در آد

نتایج نظرسنجی ها در قسمت شناسنامه

میگم تا چشت در آد

نتایج نظرسنجی ها در قسمت شناسنامه

عذر بدتر از گناه

روزی ناصرالدین شاه در یک مجلس خصوصی که از درباریان تشکیل یافته بود روی به اطرافیان خود کرد و پرسید : چه کسی می تواند بگوید عذر بدتر از گناه چیست؟ به بهترین جواب جایزه داده می شود. حاضران در مجلس یکی یکی عقیده خویش را بیان کردند ولی هیچکدام مورد قبول شاه واقع نگردید. اتفاقا کریم شیره ای در آن مجلس حضور داشت و با دقت به سخنان حاضرین گوش می کرد . در این وقت که همه از جواب دادن عاجز شدند شاه رو به کریم کرد و گفت : کریم تو میتوانی عذر بدتر از گناه را برای ما شرح دهی ؟ کریم گفت : قربان اینهمه آدم عالم و فاضل که نتوانند بنده دلقک چگونه می توانم؟ و بعد این شعر را خواند: جایی که عقاب پر بریزد از پشه ناتوان چه خیزد  

-

ده روز از این ماجرا گذشت و کم کم ماجرا داشت به فراموشی سپرده می شد. ظهر روز یازدهم که ناصرالدین شاه توی راهروهای کاخ گلستان قدم میزد یک مرتبه کریم شیره از پس ستونی سر بدر آورد و از پشت سر شاه را در آغوش گرم گرفته و دیوانه وار مشغول بوسیدنش شد! ناصر الدین شاه از این عمل او یکه ای خورد و فریادی کشید و بر اثر صدای او ناگهان دهها پیشخدمت و نگهبان و خواجه به راهرو دویدند و با چشمهای از حدقه در آمده به احوال شاه و کریم نگریستد. وقتی چشم ناصر الدین شاه به قیافه مضحک کریم افتاد با خشم و غضب فراوان بر سر او بانگ زد : مردکه پدر سوخته این چه کاری بود که کردی؟ کریم دستپاچه شد و در حالی که بخود می لرزید گفت : ق-قربان خ خ خیلی معذرت میخواهم من شما را بجا نیاوردم و خیال کردم علیا حضرت ملکه است. ناگهان خون بچهره شاه ریخت و با بلندترین صدای ممکن خود فریاد زد : بیشرم بی حیا تو برای من عذر بدتر از گناه می آوری؟…. بگویید میر غضب بیاید و سر این مردکه نفهم را همینجا از تن جدا سازد. دستور شاه برو برگرد نداشت باین جهت رنگ از روی همه پرید ولی کریم مثل کوه استوار بر جای خود ایستاد و خم به ابرو نیاورد و چند لحظه بعد که شاه آرام گرفت کریم لبخندی زد و خطاب به شاه گفت : بله قربان این را می گویند عذر بدتر از گناه. شاه ناگهان یکه ای خورد و موضوع را به خاطر آورد و آنوقت چهره اش از هم گشوده شد و قاه قاه بنای خنده را گذارد. حاظران نیز با دیدن سیمای شا شاه نفسی براحتی کشیدند و همراه او خندیدند. در خاتمه شاه بقول خود وفا کرد و دستور داد کیسه ای پر از اشرفی به کریم دادند. از آن تاریخ این ضرب المثل بر سر زبانها افتاد.البته باید دانست در بین عوام مشهور است که مستخدمی بدنبال ارباب خود از پله های خانه بالا میرفت که ناگهان مستخدم از نشیمنگاه ارباب وشگون می گیرد و در برابر غضب ارباب می گوید ببخشید خیال کردم خانم است. مرحوم دهخدا نیز چنانچه گذشت همان جمله اخیر را نظیر مثل درج کرده است

جایگاه زن نزد ایرانیان باستان

برگرفته از        medjai.anzaliblog.com  

 

شاید از بناهای به یادگار مانده از دوران هخامنشیان در تخت جمشید دیدن کرده باشید . اینطورگمان می رود ، اگر چرخی در خاطرات از ان دیار بزنید ، به خاطر خواهید آورد که در میان تمامی آن نگاره های تراشیده شده بر پیکر سخت سنگهای تخت جمشید و در میان صف های طولانی آورندگان هدایا به دربار شاهنشاه ایران زمین ، تصویری از پیکر هیچ زنی دیده نمی شود ، نه در تخت جمشید که در هیچ کدام از نگاره های بازمانده از آن دوران چنین نگاره هایی را نمی توان یافت ،( البته پیکره ها را نمی توان نادیده گرفت )، براستی چرا چنین است ؟ ایرانیان باستان جایگاه زن را چگونه می شمردند ؟


ادامه مطلب ...

آهنگ فوق العاده زیبا و نه چندان جدید از گروه آراکس (تلفن)

برای دانلود اینجا کلیک کنید 

آهنگ فوق العاده کمیاب بود

خواننده : سعید غمخوار

گوشیو بردار که می‌خوام فاصله رو گریه کنم ...

درباره ی مثل : (یکدم نشد بی سر خر زندگی کنیم)

این مثل از مصراع دوم بیت مشهور دهخدا است : 

ابلیس کی گذاشت که ما بندگی کنیم                  یکدم نشد بی سر خر زندگی کنیم 

 

زمان مورد استفاده : 

وقتی کسی یا کسانی بی موقع مزاحم زندگی دیگری باشند. 

 

و اما در توجیه مثل حکایتی عامیانه نقل کرده اند : 

گویند مرد مومنی سوار بر خر , از دهی به ده دیگر می رفت . در میان راه عده ای جوانان که سر از باده ی ناب , گرم داشتند , راه بر او گرفتند و یکی از آنها جامی پر از شراب بر او تعارف کرد , مرد استغفرالله گویان آنان را از این عمل زشت بازداشت , ولی جوانان دست بردار نبودند و مرتب براو شراب تعارف می کردند . بالاخره یکی از آنان تهدید کرد که در صورتی که شراب نخورد , او را خواهد کشت . 

چون حفظ جان بهر صورت لازم است, مرد با اکراه جام شراب را در دست گرفت و رو به آسمان کرد و گفت : خداوندا خودت آگاهی که من از روی اجبار و فقط برای حفظ جان خود این شراب را میخورم

و همینکه خواست جام را به لبان خود نزدیک کند , خرش با تکان دادن شدید سرش , جام را به زمین ریخت . جوانان خندیدند و مرد با دلخوری گفت : پس از عمری خواستیم شراب حلالی بخوریم که این سرخر نگذاشت .

دخترای صادراتی چین !

حالا دیگه چین میخواد همه جوره بازار رو دستش بگیره

ادامه مطلب ...

خطای دید

لا به لای این خطوط سیاه و سفید چی میبینید ؟ 

با کمی فاصله گرفتن از مانیتور بهتر میتونی ببینیش . 

 

 

 

 برگرفته از وبلاگ دوست عزیز            alirezabgp.blogfa.com