سلام دوستان
بالاخره تعطیلات عید تموم شد و دوباره باید به مدارس و دانشگاه هامون برگردیم و خودمون رو برای امتحانات میان ترم آماده کنیم . من هم باید کم کم بار و بندیلمو جمع کنم و نم نم عازم اصفهان شم . راستی ! بالاخره تونستم یه کار واسه خودم پیدا کنم . کاری که مرتبط با رشتمه و میتونه تجارب زیادی واسم به همراه داشته باشه . یه جورایی انگار دیگه کم کم داره فصل جدید زندگیه من شروع میشه .
فصلی که برخی کارها به اتمام میرسه و باب جدیدی از امور برام گشوده میشه . فصلی که شاید بطالت و خوش گذرونی های عادت شده , ترک بشن و اموری آمیخته شده به طعم هدف , از اولویت های من بشن .
شاید یه چند وقتی نتونم به شما دوستان عزیز سر بزنم و یا اینکه مطلب جدیدی بزارم . امیدوارم بنده رو عفو کنید و ایمان به این داشته باشید که به یادتونم .
در آخر به مناسبت سال نو این دعا رو تقدیم به شما دوستان عزیز : عمو فرخ عزیز , عسل عزیز , دکتر حمید عزیز , نگین عزیز , ناهید کوچولوی عزیز , امین خان عزیز , مژگان عزیز , مهدیه ی عزیز , احسان عزیز , ژولیت عزیز , تینای عزیز , پریای عزیز , نیلوفر عزیز , دردونه ی عزیز , نازنین عزیز , بلبل پور عزیز و دوست فراموش نشدنی من یعنی ابوالفضل عزیز و همچنین کلیه ی دوستانی که با نظراتشون باعث پیشرفت من شدن میکنم .
بار الهی
دوستانی دارم که جزء بهترین بندگانت هستند .
به آبروی آنها , آبرویم را افزون بخش و به عزتشان عزتم را .
در میان خلق عزیزترشان گردان و بهترین ها را برایشان مقرر فرما .
سلامتی را بر آنها عنایت فرما و راهشان را , راه حق قرار بده .
آمین
زندگی چیست ؟
زندگی خیره شدن به یه عکس و زار زار گریه کردنه
زندگی چیست ؟
زندگی یه روند زشته که واسه خوش خیال کردن خودمون , اسمشو گذاشتیم قسمت
زندگی چیست ؟
زندگی یه سری خاطره از گذشته و یه سری موهومات از آیندست
زندگی چیست ؟
زندگی دلخوشی به رویایی تحقق ناپذیر است
زندگی چیست ؟
زندگی آدمی زشت است که به زور آرایش قابل تحمل شده
زندگی چیست ؟
زندگی صدای ناب هایده است
زندگی چیست ؟
زندگی روزهایی تکراریست
زندگی چیست ؟
زندگی صبر کردن است , صبر برای هیچ چیز
زندگی چیست ؟
زندگی امید است
زندگی چیست ؟
زندگی فریاد ندانم کاریه آدم و حوا است
زندگی چیست ؟
زندگی حدیث دلی شکسته است
زندگی چیست ؟
زندگی رویای دم صبح است
زندگی چیست ؟
زندگی عقربه ی ثانیه شمار ساعت است
امشب ۲۰ دقیقه منتظر ماشین بودم تا برم ونک . دو تا دختر سانتی مانتال اومدن , ۳۰ ثانیه نشد که ۳ تا ماشین مدل بالا جلوشون زدن کنار .
دخترا یه نگاهی به من کردن و با تبسمی از روی رضایت سوار یکیشون شدن و رفتن .
من موندم و ۲۰ دقیقه ی دیگه ونک ونک گفتن .
اینم از فرهنگ غنی ایرانی !
سلام دوستان
اگه یه روزی دشمن دوران کودکیه خودتون رو ببینید چیکار میکنید ؟
امروز میخوام از رویارویی من و شخصی که قبل از هفت سالگیم , دشمن درجه یک من محسوب میشد , براتون بنویسم . دشمنی که نه از ذهن من و نه مطمئنا از ذهن لاله بیرون نرفته .
چند روز قبل از عید برای عرض ادب , به دست بوسیه پدر بزرگ و مادر بزرگ عزیز رسیدم . علاوه بر حضرات مذکور , چند نفری هم به عنوان مهمان اونجا حضور داشتن . پس از سلام و احوال پرسی , مادر بزرگ یا همون ننه ی عزیزم , اونارو معرفی کرد .
لاله خانم به همراه پدر و مادرش که همسایه ی قدیمیه خونواده ی ما و همچنین ننه جون بودن , اونجا بودن . اولش نشناختم , ولی با شنیدن اسم لاله , به یاد اون دسته مویی که ایشون از سر بنده کندن , افتادم . همچنین خاطراتی که تماما دعوا و جنگ بود , واسم تداعی شد .
از نگاه شیطنت آمیز لاله , متوجه شدم که ایشونم داره به چیزایی که من فکر میکنم , فکر میکنه . شاید تا قبل از این دیدار , با شنیدن اسم لاله , خاطراتی تلخ از کودکی به ذهنم میومد . خاطراتی که توام با ناراحتی و مقداری کینه ی کودکانه بود . خاطراتی که حاکی از کنده شدن موهام و یا کوبیده شدن شمشیر سنگین پلاستیکی لاله به سرم بود . نام لاله , دختربچه ای بلند قد و با موهای قارچی, همراه با پیراهن و شلوار صورتی رو به یادم می آورد که چشم دیدنشو نداشتم .
ولی پس از اونروز نمیدونم چی شد که اون خاطره های ناراحت کننده به خنده ای برای یادآوری اونها تبدیل شد .
اون شب گذشت و موند خاطراتی ورق خورده از اولین دوران زندگیه اجتماعی من . خاطراتی که با مرورشون گاها خنده و گاها شوق دیدار دوباره ی دوستان اون دوران واسم به ارمغان میاورد .
دوستان دوران خردسالی , از اون دسته دوستانی هستند که هیچ وقت از ذهن من و هیچ کس دیگه بیرون نمیره . من هیچکدوم از اونها رو هرگز ندیدم و یا اگر دیده باشم بدون اینکه همدیگرو بشناسیم از کنار هم رد شدیم . ولی خاطراتی که از اونها دارم شاید از گرانبها ترین دارایی های من باشن .