وقتی با بچه ها نشسته بودیم و آرزوهامونو میگفتیم و میخندیدیم یکی از بچه ها چیزی گفت که دو ساعتی از خنده افتادیم . یه آرزویی داشت که میشه تو فیلمای زمان شاهی دید .
حالا من به زبون خودش واستون تعریف میکنم .
حاجی ای کاش میرفتم زندون مادرم میومد پشت این تلفنا و منم سرم و مینداختم پایینو میگفتم: ننه , روم نمیشه تو چشات نیگا کنم به مولا . به جون عزیزترین کسم که خودتی میام جبران میکنم . تو نمیری دلم بدجور هوا امام رضا رو کرده .
بعدش بعد ده سال آزاد شم و با یه ساک خسته بیام جلو دره زندونو بگم دربست !
در خونه رو که زدم مادرم با چشای ضعیفش بیاد جلو درو بگه چیه جوون , بفرما , با کی کار داری؟
بعد صدا آقامو بشنوم که از ته حیات صدا میزنه که : زززززززززززن , کیه ؟
بعد من بگم :ننههههههههههههه , منم پسرت , شاهرخ . حاضر شو بریم امام رضا . بعد با گریه بغلم کنه و بگه پسرم . منم بگم : ننههههههه . سراغ دختره همسایه رو بگیرم و ننم بگه زری رو نشونش کردم واست , بعد از پابوس آقا میریم خواستگاری .
با قطار بریم مشهد و وقتی چشمم به گنبد طلایی آقا میخوره بلند داد بزنم : امام رضاااااااااااااااااااااا خستم ! میخوام از صفر شروع کنم .
آرزوی جالبی بود اما ننه های اون دوره تسلیم بودند و ننه های امروزی
پوست آدمو میکنند... من که از مامانم وحشت دارم و میدونم اگه برم زندون ملاقاتم نمیاد... اگه هم بیاد چند تا فحش و توهین بارم میکنه و میذاره میره...
دمت گرم خیلی با حال بود
مرسی
فکر کنم فقط شما متوجه این خستگی شدی...!!
واقعا هم که خیلی خسته ام !!
نوشته هات خستگی رو فریاد میزنه
اقامحمد خسته نباشی از این هیات رفتنها و عزاداریها ...
التماس دعا داریم داداش
سلام عمو فرخ
مرسی , آرزوی توفیق و قبول زیاراتتون رو دارم .
خودمون محتاجیم به دعا
محمد جان سلام
حدس میزنم فیلترشکن داشته باشی!! آخه منو فیلتر کردند
سلام عمو فرخ
در عجبم که چرا باید شما رو فیلتر کنن . من کوچکترین بی احترامی به شخص یا اشخاص و دین و سیاست تو وبلاگتون ندیدم . احتمالا دوستان فیلتر کن , قصاص قبل جنایت انجام دادن و از این ترسیدن که خدای نکرده یه وقت به قلم زیباتون , قصد خاصی نکنید . به نظر من شما قربانی قلمتون شدید .
به هر حال برای من خیلی گرون تموم شد که وبلاگی سراسر شور و ذوق و درس و احساس که از معدود وبلاگهای دوست داشتنی بود , باید فیلتر بشه .
دوستت ممد فردین اینا نبوده