رفتی و از رفتن تو
قلب آیینه شکسته
کوچه ها در خلوت شب
پنجره ها همه بسته
آسمان خاکستری رنگ
بغض باران در نگاهش
خنجری در سینه دارد
توده ی ابر سیاهش
بی تو من از نسل بارانم
چون ابر بهارانم
گریانم
بی تو من با چشم گریان
سیل غم برد آشیانم
خواب سرخ بوسه هایت می نشیند بر لبانم
درون سینه ام صد آرزو مرد
گل صد آرزو نشکفته پژمرد
دلم بی روی او دریای درد است
همین دریا مرا در خود فرو برد !
چرا ناشناس ؟
شعر قشنگی بود
یکم شاد تر بنویس
دلو گرفت
از وصال بنویس نه از فراق
سلام علیکم امیدوارم دلت به نور عشق روشن شده باشد ...
این شعر که همین را میگوید! اگر عاشق شدی ُ مراقب باش تا از جانب معشوق به تو گزندی نرسد! این روزها یافتن معشوقی آراسته به فضایل اخلاقی و با مرام کاری بس دشوار و شاید محال است ...
به یادت هستم و برایت دعا میکنم !!
مرسی عمو فرخ , از دعات ممنونم . جدا از مسائل عاطفی زندگی چند وقتیه که به کام نمی گرده
چه شعر قشنگی بیت آخرش تحت تاثیر قرارم داد
این ترانه رو حبیب به بهترین شکل ممکن خونده
بیت آخرشم از نظر من فوق العادست .
نشسته ماه بر گردونه عاج .

به گردون می رود فریاد امواج .
چراغی داشتم، کردند خاموش،
خروشی داشتم، کردند تاراج ...
دوس داشتمش
مرسی
خیلی قشنگ بود